معنی از اجزای جمله
حل جدول
کلمه
فارسی به عربی
جمله، مجموع
فرهنگ معین
همگی، همه، کلام و سخنی که معنی داشته و کامل باشد (دستور)، سخن، کلام، تماماً، سراسر، خلاصه، مجمل. [خوانش: (جُ لِ) [ع. جمله] (اِ.)]
فارسی به ایتالیایی
لغت نامه دهخدا
اجزای شعر. [اَ ی ِ ش ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به اجزاءِ شعر شود.
اجزای عروض
اجزای عروض. [اَ ی ِ ع َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به اجزاءِ شعر شود.
من جمله
من جمله. [م ِ ج ُ ل َ / ل ِ] (از ع، ق مرکب) به معنی از میان و از جمله و از میان همه و تماماً و سراسر. || القصه و حاصل کلام. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
(ادبی) در دستور زبان، کلام و سخنی که مفید معنی بوده و مرکب از مسند و مسندالیه باشد،
(صفت) همه، همگی،
(ضمیر) همه، همگی،
(قید) تماماً،
(اسم) خلاصه،
* جملهٴ شرطیه: (ادبی) در نحو، جملهای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد،
* جملهٴ معترضه: جملهای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود،
فرهنگ واژههای فارسی سره
رسته، فراز، گزاره
مترادف و متضاد زبان فارسی
تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره، عبارت، زمره، عداد
فرهنگ فارسی هوشیار
همگی چیزی، همه، تماماً
من جمله
از جمله آمچه گفته شده از زمزه.
جمله الامر
سخن کوتاه خلاصه فیالجمله: ((جمله الامر باخواص عمل نام نامصفی نمی شاید. )) (خاقانی)
فارسی به آلمانی
Satz (m), Urteil (n), Verurteilen, Verurteilung (f)
معادل ابجد
108